چکیده:
اگر تربیت نسل بعدی تماما برعهده نسل گذشته می باشد، چطور این شکاف وجود دارد؟ و چطور این عدم توانایی فهم قوانین ایجاد شده است و چرا باید نسل جدید قانون خاص خودش را دیکته کند؟
وقتی به این سوال می رسیم در حقیقت باید کمی زاویه دید خود را بچرخانیم.
اگر بخواهیم دقیق به جامعه ای که در آن زندگی می کنیم نگاه کنیم و این جامعه را از دید نسل های مختلف مورد بررسی قرار دهیم به یک روند جالبی می رسیم. در ایران و در جامعه ما نسل بعدی حاصل تربیت نسل گذشته می باشد. این یک جمله بدیهی است اما در همین یک جمله چند نکته نهفته شده است.
مهمترین این نکات این است که اگر هر نسل حاصل تربیت نسل گذشته باشد بنابراین باید از نظر رفتار و فرهنگی و بسیاری نکات دیگر دو نسل به یکدیگر شبیه باشند؛ اما وقتی مفهومی به نام شکاف نسل ها شکل میگیرد کاملا متوجه می شویم که این چنین نبوده است و برخلاف تصور، نسل گذشته تنها عنصر تاثیر گذار در تربیت نسل جدید نبوده است. وقتی این روند نسل ها را از دهه های ۳۰ و ۴۰ تا به امروز پی می گیریم، متوجه یک نکته عمیق می شویم و آن این که میزان انحراف نسل های جدید تر خیلی بیشتر از نسل های گذشته بوده و این شکاف بین نسل ها روز به روز درحال عمیق تر شدن می باشد.
شکاف بین نسل در حقیقت در مفهومی به نام قوانین قابل توجیه می باشد. قوانین در هر زمینه ای، از جمله روابط و زندگی شخصی و اجتماعی و هنجار ها و ناهنجار ها و… .
در اصل وقتی می گوییم بین دو نسل شکاف بزرگی وجود دارد یعنی قوانین در هر کدام از این نسل های بیشتر با نسل دیگری تفاوت می کند و این تفاوت قوانین باعث عدم فهم سخن و درک رفتار یک دیگر می شود. این اتفاق و این عدم فهم قوانین بین نسل ها در سال های اخیر افزایش پیدا کرده است. بهتر است در همین ابتدا پل گم شده بین این نسل ها را معرفی کنیم تا در ادامه بدانیم قرار است به کجا برسیم، این پل در حقیقت کتاب است و نه هر کتابی که کتاب کودک در انواع شکل های آن، چون کتاب داستان کودکانه و یا ترانه کودک این وظیفه را برعهده می گیرد.
شکاف نسل ها، خوب تر از هر بدی
در متن بالا سخنی گفتیم که کمی ممکن است در آن تناقض دیده شود. اگر تربیت نسل بعدی تماما برعهده نسل گذشته می باشد، چطور این شکاف وجود دارد؟ و چطور این عدم توانایی فهم قوانین ایجاد شده است و چرا باید نسل جدید قانون خاص خودش را دیکته کند؟
وقتی به این سوال می رسیم در حقیقت باید کمی زاویه دید خود را بچرخانیم. اولا این تغییر قوانین و این شکاف عمیق جدید ایجاد نشده و این از نسل های گذشته به یادگار همراه ما مانده است. البته نه با این شدت و گسستگی امروز. در ثانی هیچ نسلی در هیچ جای دنیا نمی تواند نسلی همانند خود پرورش دهد که اگر چنین بود و اگر این قانون وجود داشت ما نیز باید در غار بی کسی خودمان با استخوان های خرسی که شکار کردیم بازی می کردیم؛ بنابراین اساسا با چندان چیز بدی روبرو نیستیم و قرار نیست این دره عظیم را با یک سری امیدواری ها پر کنیم. این دره عظیم که روزی از یک شکاف کوچک شروع شد و این شکاف را در حقیقت از فرزندان آدم به ارث برده ایم که سخن پدر (نسل گذشته) خود را گوش نداد و این شد که باید می شد؛ اما هنوز به یک سوال و تناقض پرسیده شده در بالا پاسخ ندادیم و آن این که چگونه این نسل جدید که تحت ولایت نسل گذشته خود است می تواند نافرمان باشد؟ پاسخ در یک کلام جمع می شود. چون او انسان است و از حرکت پشه ای می تواند برای خود فلسفه ای بسازد و این گونه می شود که با هر ورودی می تواند قانونی نو بسازد. حال در این دنیای امروز با این همه ورودی های عجیب و غریب، چون فضاهای مجازی و تلویزیون و… انتظار داشتن نسلی مطیع و مانند نسل گذشته خود در حقیقت بیشتر از یک آرزوی محال است؛ بنابراین این تفکر که کودکان ما تنها پیرو ما خواهند بود و هرچه ما بگوییم و به آنها بفهمانیم عمل خواهند کرد در حقیقت دروغی بیش نیست و این دروغ را تا زمانی که کودک تحت ولایت ماست باور داریم و بعد از آن است که می فهمیم چگونه سخن همدیگر را نمی فهمیم.
کتاب کودک و توضیح قوانین
برای راحت تر فهمیدن و درک کردن قضیه بهتر است که هر نسلی را یک ملت جدا با زبان و قانونی جدا برای خود تصور کنید. برای این که این دو ملت بتوانند با یکدیگر صحبت کنند و به مراوده بپردازند باید از زبان و قوانین یکدیگر مطلع باشند تا در عین اجرا به قوانین خود به قوانین آن ملت نیز احترام بگذارند. از این رو باید چیزهایی مانند مترجم و کتاب قانون و … بین آن ها وجود داشته باشد. وقتی برای ارتباط دو ملت این چنین می توانیم برنامه بریزیم چرا نتوانیم برای ارتباط یک فرزند با پدر مادرش این چنین کنیم؟ در حقیقت این اتفاق از این رو است که دچار تفهم فهم سخن می شویم و فکر می کنیم سخن همدیگر را می فهمیم و همین قضیه می شود که مشکلات بزرگ و بزرگ تر می شود. کتاب کودک در حقیقت آن پل و این کتاب قانون را ایجاد می کند. وقتی شما برای فرزند خود کتاب کودک می خوانید در حقیقت در حال مطالعه قوانین این کودک هستید و با پایه و اساس آن آشنا می شوید. پایه و اساسی که خودتان آن را به کمک کتاب کودک می سازید؛ اما چرا کتاب کودک و نه هر کتابی دیگر؟ جوابش را در سخنان بالا گفته ایم و آن این که کتاب کودک در زمانی برای کودک خوانده می شود که شکافی وجود ندارد و در حقیقت او قوانین خود را ننوشته است. از این رو می تواند روی آن تاثیر بگذارد و یک سری قوانین مشخص، خوب و با فکر به زندگی کودک اضافه کند؛ اما انواع دیگر ادبی زمانی خوانده می شود که این قوانین نوشته شده اند و هر فردی بر اساس قوانین خاص خودش شروع به برداشت و تصمیم گیری درباره آن می کند. از این رو به واقع می توان گفت که کتاب کودک یک پل و شاید تنها پل مطمئن و مفید بین نسل ها می تواند باشد. چرا که زبان کودکانه کتاب نیز موید این نکته است که کتاب و کودک در یک دنیا قرار دارند و این ما هستیم که به آن ها باید احترام بگذاریم و با خواندن این سری از کتاب داستان کودکانه و ترانه کودک و … قوانین آنها را بشناسیم و از طریق آن قوانین خودمان را به ایشان نشان دهیم.
به کتاب کودک باور داشته باشید.